جان دان در سال 1572 كه احساسات ضد كاتوليك تقربياً به اوج رسيده بود در خانوادهاي كاتوليك و مرفه چشم به جهان گشود. او در دانشگاههاي آكسفورد وكمبريج و"لينكلن اين" تحصيل كرد و آموزش وكالت ديد اما به دليل كاتوليك بودنش هرگز درجهاي به او ندادند و نتوانست وكالت كند. پس از اينكه درسن چهار سالگي پدرش را از دست داد، وارث ثروتي فراوان شد اما چون استعداد تجارت نداشت به تحصيل روي آورد.
او به مطالعه الهيات، طب، حقوق و علوم كلاسيك پرداخت و شعر سرود. سپس به پارلمان و دربار راه يافت و مورد حمايت "سرتوماس اگرتون" قرار گرفت. درست در زماني كه همه چيز خوب پيش ميرفت ازدواج پنهاني او با دختر يك نجيب زاده بنام "آن مور" تمام اميدهاي او را بر باد داد.
او از مقام خود عزل شد و به زندان افتاد، زندگياش قرين رنج و محنت و سختي گشت و در حاليكه فرزندانش زياد بودند دچار مشكلات مالي فراوان گشت. در همان سالها مرثيهاي در مرگ اليزابت دختر "سررابرت دروری" سرود که سبب اهدا خانهاي به وی شد و به مدد دوستاني كه داشت دوباره زندگياش رونق گرفت.
در سال 1607 "جيمز" از وي خواست تا كشيش كليساي "انگليكن" انگليس شود ولي او نپذيرفت اما جيمز معتقد بود كه او كشيش موفقي خواهد شد سرانجام در سال 1615 در سن 42 سالگي كشيش و واعظ مخصوص "لينكن اين" شد و 6 سال بعد به رياست كليساي "سنت پال" برگزيده شد. مرگ همسرش در سال 1617 وي را دچار اندوهي جانكاه كرد و دو سال بعد در بستر بيماري افتاد تا آنكه در سال 1631 از بستر بيماري برخواست و در حضور شاه موعظه مشهوری را ايراد كرد و پس از مدت كوتاهي در گذشت. وي در زمان حيات آثار خويش را چاپ نكرد اما نسخههاي خطي اشعارش در اختيار دوستانش قرار ميگرفت و سالها پس از مرگ وي به چاپ رسيد. شهرت راستين جان دان در دههي دوم و سوم قرن بيستم نمايان گشت و به اوج رسيد. شهرت او بيشتر مديون مقاله" تي.اس.اليوت" در مقولهي شعراي متافيزيك است. بعدها وي را شاعر متافيزيك خواندند و مقلدان سبك او را شاعران متافيزيك ميشناختند.
در واقع وحدت انديشه و احساس جان دان، فلسفي نيست اگر چه عقايد فلسفي نيز بكار ميبرد. او شاعري متافيزيك به معني ماوراءالطبيعه يا پيامبر گونه نيست. مقصود از متافيزيك، استدلالهایی است كه بهتر است "دیالکتیک" خوانده شود. گهگاه مثالها و قياسهايي از قلمرو فلسفه، الهيات و علوم رايج را در آثارش ميبينيم كه ارائهي اين مثالها و قياسها در عصري كه به زنجير بزرگ هستي و وحدت وجود معتقد بود، شگفت آور نيست.
به عبارتي ساده ميتوان او را كشيشي موقر، لطيفهگو، پر هيجان و پر احساس كه با همان شيوهاي كه با معشوقه سخن ميگويد با خداوند گفتگو ميكند، دانست. او دانش و آگاهيهاي زياد و گستردهاي داشته و آثار حكماي سدههاي ميانه، مشايخ كليسا و اساتيد خرد و دانش باستان را خوانده و به جنبشهاي ديني و سياسي عصر خود، پيشرفت علم، و اكتشافات آشناست. عطش او براي دانش بازتاب عطش زندگي است.
او به غزلسرايي اعتقادي نداشت و آن را كار شاعران زمان ملكه اليزابت ميدانست كه خود را در قالبهاي معلوم و معين محدود ميكردند از همين روي به مثنوي رغبت داشت تا براي بيان اهدافش مجال بيشتري داشته باشد.
وي در پايان عمر همه ذوق خويش را به سرودن اشعار مذهبي و عرفاني معطوف ساخت و آثاري مصنوع و عرفاني از احساسات گوناگون مانند پشيماني، ترس، اميد، و عشق لبريز، به نمايش گذاشت.
كتاب نغمهها و غزلها كه در بردارنده 55 منظومه است بيش از ديگر آثار جان دان مورد توجه است و بيشتر داوريها دربارهي شعر و مكتب او براساس همين كتاب است. مضمون عمدهي شعر جان دان زن و خدا و يا رابطهاش با زن و خدا و نيز رابطهي روح و جسم او است.منظومههاي عشقي او را فاقد اخلاقيات ميدانند در واقع در آنها چيزي كه به اخلاق مربوط شود وجود ندارد و در واقع نرمي افراط و تفريط در ميان هيجانات و احساسات را ميتوان در اين گونه اشعار او يافت.
:: موضوعات مرتبط:
<-CategoryName->
:: برچسبها:
<-TagName->